• شماره 1034 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۰ مهر

آیا تو هیزم آتش خودت هستی؟!

شایسته دانش

تا هفت-هشت‌سال پیش، تصویری که بیشتر ماها از «معتاد» در ذهن داشتیم، فرد ژولیده‌ی خسته و بی‌حالی بود که گوشه‌ای از خیابان یا کنار جوی نشسته -البته نه برای اینکه گذر عمر ببیند!- اغلب کز کرده و چُرت می‌زد و گاهی ذهن‌مان را این‌گونه مشغول می‌کرد  که: اینها شب‌ها کجا می‌خوابند؟ در خرابه‌ها؟ پارک‌ها؟ در پوششی از کارتن‌پاره یا دم کیوسک‌های تعطیل؟ هیچ آدم عاقل و بالغی، گوشه‌گیری دانشجویان جوان شسته‌رفته را آلودگی به «اعتیاد» محسوب نمی‌کرد؛ چون معتاد که نمی‌توانست به دانشگاه برود و مهندس شود، او فقط خلق شده بود که لباس‌های کهنه و نامرتب بپوشد، عطر نزند و مدام بوی دود بدهد، با لحنی «شُل» و وارفته حرف بزند، محتاج اندک‌پولی باشد، در صورت تأهل مایه‌ی عذاب و تنش در خانه باشد، و آخرش هم در جایی غیراز خانه بمیرد! این بود تصویری که بعداز شنیدن عنوان «معتاد» به ذهن راه می‌یافت؛ چیزی شبیه کاراکتر سریال «آینه‌ی عبرت»! هیچ دختری تصور نمی‌کرد یک «معتاد» بتواند کت‌و‌شلوار بپوشد و دسته‌گل‌به‌دست به خواستگاری‌اش بیاید؛ چراکه اساسا شاهزاده‌ی خیالی و جنتلمن رؤیاهای دخترانه با چهره‌ی تکیده‌ی شناخته‌شده در اذهان عموم، مغایرت داشت. داستان تحول تدریجی تصویر «معتاد» از جایی شروع شد که نهادهای مسئول بهداشت جامعه، صرفا جهت هدایت و ایجاد دلگرمی در این قشر نابسامان، معتاد را «بیمار» خطاب کردند. کسانی‌که تا دیروز از مصرف «تفریحی» شرمسار بودند، امروز افراط‌شان را به‌عنوان مشکلی که با دارو حل می‌شود توجیه کردند؛ چرا‌که یک آدم «بیمار» ناچار است دارو مصرف کند تا درمان شود! جوانان دم بخت با وجدان آسوده‌تری به خواستگاری رفتند؛ انگار خیال‌شان راحت شد که اگر انکار بی‌فایده بود و ترفندهای به‌کاررفته موقع آزمایش پیش‌از ازدواج اثر نکرد و به اصطلاح دست‌شان رو شد، حرفی برای گفتن دارند. همچنین، مادرهای مهربان‌شان هم که «ازدواج» را مترادف «کمپ ترک اعتیاد» می‌دیدند، با تکیه بر این شعار متداول در جامعه، «گل پسرهای‌شان» را مورد حمایت قرار دادند! قشر قدرتمند به لحاظ مالی هم که نیازی به توضیح یا توجیه نداشته و ندارند؛ انگار «پول» اشکالات اخلاقی و رفتاری را به‌طور کامل پوشش می‌دهد، بیماری که جای خود را دارد! و این‌گونه شد که این معضل پرپیامد فردی و اجتماعی تاحدودی فراگیرتر شد. شکی نیست که نیت و مقصود چنین راهکاری، جز خیر و هدایت برای افراد نبوده‌است؛ اما آیا تمرکز بر روی بخش «پیشگیری از بیماری» از درمان آن، مثمرثمرتر نیست؟ وقتی به‌جای تجویز قرص «سرماخوردگی بزرگسالان» بتوانیم فرد را قانع کنیم که با لباس اندک در هوای سرد قدم نزند، پس بی‌شک می‌توان جوان را هم متقاعد کرد که: بهتر نیست به‌جای‌آنکه دنبال دارو برای درمانت باشی، اصلأ «بیمار» نباشی؟! چرا نتوانیم مشکلات و حقارت‌های اجتماعی آشکار متعاقب «اعتیاد» را به‌درستی به جوانان تفهیم کنیم که آگاهانه به‌سمت آن نروند؟ این کار مستلزم آن است که از ابتدای تربیت فرزندان به آنها بیاموزیم که برای دانستن مضرات هر چیز، لزوما نیاز به تجربه‌کردن شخصی آن نیست. از زمانی‌که بچه‌ها حرف شنوی دارند، باید نگاه جست‌وجوگر و کنجکاو خود را کنترل کنند و این کنترل «آموختنی»‌ست. بیایید دوستی‌های یواشکی، انزواطلبی و امتناع از حضور در جمع، زیرچشم‌های گودافتاده، دستپاچگی و بی‌قراری، پرخاشگری، و گاهی رفتارهای غیرعادی را جدی بگیریم. این‌روزها مصرف دارو و مواد، متأسفانه موضوع سهل‌الوصولی شده؛ بنابراین، پیش‌ازاینکه افراد تبدیل به هیز‌م‌هایی برای خودسوزی شوند و ناچار شویم به فکر پیداکردن راه حل باشیم، نگذاریم اساسا چنین صورت‌مسئله‌ای طرح شود!

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه