کد خبر:
405693
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ دوشنبه ۶ اسفند -
07:44
با «محدثه دلنواز»؛ از نویسندگی در رادیو تا خلق رمان آیینی
«محدثه دلنواز» متولد ۱۰ شهریورماه ۱۳۷۱ (در تهران) و فارغالتحصیل رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه آزاد تهران مرکز است. علاقه او به هنر و ادبیات، از دوران کودکی همراهش بود؛ تاآنجاکه درطول دوران مدرسه بهطور مبتدی داستان مینوشت، شعر میسرود و تئاتر اجرا میکرد. از سال ۸۹ نویسندگی در رادیو را تجربه کرد و 10سالبعد؛ در 1399 اولین کتابش باعنوان «صورتی کبود» منتشر شد. او درایناثر پژوهشی، علل اعتیاد زنان به موادمخدر را بررسی کرده است. نسخه فیزیکی این اثر تمام شده و تنها نسخه الکترونیک آن دردسترس است. پسازآن و درهمانسال، کتاب دیگرش باعنوان «خدای هفدهساله» روانه بازار کتاب شد؛ نثری ادبی و عاشقانهای با خداوند که انتشارات «ایهام»، چاپ کرد. «دلنواز» که داستاننویسی حرفهای را نیز از سال ۹۹ شروع کرده، علاقه خود را به نثر، از خوانش آثار استادش «سید مهدی شجاعی» و پدرانگیهای مهربانانه او میداند و حرفه ادبی و هنری خود را مدیون و مرهون آموزشها و برادریهای دلسوزانه استادش «سید علی شجاعی»؛ از نویسندگان نامآشنای هنر و ادبیات ایران، میداند. سومین اثر او نیز از کارگاه نویسندگی «سید علی شجاعی» و زیرنظر وی، منتشر شد. «بهوقت رهایی» مجموعهداستان کوتاهیست از 11 نویسنده نوقلم که توسط انتشارات «نیستان» بهچاپ رسید. چهارمین اثر «دلنواز» باعنوان «فصل شکوفههای نخل»، اولین رمان اوست که توسط انتشارات «نیستان هنر» منتشر شده؛ یک رمان آیینی و داستانی که مضمونش زندگی و زمانه امام زینالعابدین(ع) است. پنجمین اثر این نویسنده نیز «خیال خال تو» نام دارد؛ مجموعهای از داستانهای مینیمال عاشقانه متشکل از 17 داستان متفاوت و بکر. تازهترین نوشته «محدثه دلنواز»، در حوزه کودک است؛ اثری باعنوان «بدن انسان» برای گروه سنی ۶+سال که برخی از دستگاههای بدن انسان را در قالبی کودکانه و ادبی، شرح داده است. وی هماکنون در حال بازنویسی رمان اجتماعی خود و نیز پژوهش برای رمان آیینیست. «خیال خال تو» مجموعهای از عاشقانهها و داستانهای کوتاهِ کوتاه (مینیمال) است که در دوره مینیمالیستی امروز، میتوان یکنفس و دریکنشست، خواندش. داستانهایی از دل جامعه و البته گاه متفاوت؛ که هرکدامشان دم از عشق میزنند: عشق خیالی، عشق یکطرفه، انتظار، شیدایی، رسیدنها و نرسیدنها. «فصل شکوفههای نخل» در دسته رمان آیینی قرار دارد و زندگی و زمانه امام زینالعابدین(ع) را پی میگیرد. این رمان، روایتگر داستانِ مردیست بهنام «اسعد» که در واقعه عاشورا، در لشکر عمربنسعد، مقابل امامحسین(ع) ایستاده؛ اما بهخاطر تردیدهایش، شمشیر از نیام بیرون نمیآورد. وی پسازآن، با کاروان اسرا همراه میشود به نگهبانی؛ و تا کوفه میرود و به منزل که میرسد، همچون بسیاری از هملشکریانش، ازطرف خانواده طرد میشود. همسرش که از محبین اهلبیت(ع) است، شرط میکند زمانی نگاه به نگاهش بیندازد که او همراه کاروان اسرا شود و نگذارد احدی به ایشان آسیب برساند. همینامر و البته تردیدهایش، باعث میشود «اسعد» تا مدینه، این کاروان را همراهی کند. دیدن تناقضهای رفتاری «بنیامیه» و شنیدن خطبههای اهلبیت(ع)، باعث میشود او از دین و سیاست کناره بگیرد؛ تا زمان جنگ «حرّه» در مدینه که به امامسجاد(ع) پناه میبرد.
مصطفی رفعت